همه در پل گرینال، لسی سام کاراکلو را میشناختند. در واقع، میتوانید بگویید که او شناختهشدهترین سگ دهکده بود... زیرا تقریباً همه مردهای دهکده قبول داشتند که او بهترین سگی بود که تا به حال به آن نگاه کرده بود.
جو پسر سم و لسی یک جفت فداکار هستند اما زمانی فرا می رسد که باید از هم جدا شوند. کاراکلاف وضع مالی خوبی ندارد و وقتی در روزهای سختی قرار میگیرند، سم مجبور میشود سگ قهرمان خود را به دوک رودلینگ بفروشد، که دارایی بزرگش در همسایگی روستای یورکشایر آنهاست.
اما Lassie فرار می کند و به خانه خود به Carracloughs می رسد. دوک، کسی نیست که توسط یک سگ فریب بخورد، ادعا می کند که لسی برمی گردد و او مایل ها دورتر به خانه دیگر دوک در اسکاتلند برده می شود.
اما دوباره Lassie برای خانه مناسب خود کاج می کند و فرار می کند. او بدون ترس از این چالش، سفر طولانی را به خانه خود در یورکشایر آغاز می کند. او در این مسیر با خطرات و ماجراجویی های زیادی روبرو می شود اما با افرادی مهربان نیز آشنا می شود که به او کمک و آرامش می دهند. در پایان، زمانی که جو تمام امید خود را برای دیدار دوباره همراه گمشده خود از دست داد، لسی خسته برمیگردد و او را میبیند که در دروازههای مدرسه در محل عادتاش منتظر او است، درست مثل زمانهای گذشته. لسی و جو با خوشحالی دوباره به هم می رسند. بر خلاف همه شانس ها، لسی به خانه آمده است!
نمایش بیشتر