«چشمهایش مانند چشمهای حلزون به شاخهای بلند بود... گوشهایی شبیه گوش خفاش داشت و بدن لولهای آن شبیه عنکبوت بود و با خز ضخیم و نرم پوشیده شده بود... و دستها و پاهایی مانند میمون داشت.
"این" Psammead بود، پری شنی بدخلق که میتوانست، اگر در حال و هوا بود، یک آرزو را برآورده کند. هنگامی که پنج کودک با او دوست می شوند، متوجه می شوند که هر آرزویی که برآورده شده است اغلب یک نیش در دم دارد. خرج کردن گینههای طلایی بسیار دشوار است، بالها آنها را به شیوهای ناخوشایند ناامید میکنند، و وقتی برای سرخپوستان سرخ آرزو میکنند، بچهها فراموش میکنند که گاهی اوقات میتوانند کمی جنگجو باشند.
نسلها از کودکان عاشق فانتزی و هوس داستانهای کتاب کلاسیک نویسنده کتاب بچههای راهآهن شدهاند.»